بحران زبان

تجربه زندگی در وضعیت تجربه‌نشده این روزها، یه اتفاق استثنایی در زندگی ماست. یکی از ویژگی‌های متمایز بشر نسبت به سایر جان‌داران ساکن در کره زمین، وجه اجتماعی و توانایی اون در توسعه ارتباطات بوده. اگه به جغرافیای زمین نگاه کنیم، کشورهایی که در معرض ارتباطات بیشتر قرار گرفتند و یا راه ارتباطی داشتند، از نظر فضای ارتباطی وضعیت بهتری نسبت به بقیه دارند. برای ارتباط، ما نیازمند داشتن یه زبان مشترک هستیم. زبانی که باهاش بتونیم، نامفهومات مشترک رو به مفهومات بدل کنیم. زبان عامل ارتباط مردمی با فاصله میلیون‌ها کیلومتر از هم شده و در این عصر و به لطف اینترنت این ارتباط معنی جدیدی هم پیدا کرده.

چرا زبان و به بیان بهتر ارتباط مهمه؟ توصیف زبان‌شناختی این قضیه از عهده من خارجه؛ اما بیاید و فرض کنیم ما هم مثل خیلی گونه‌های دیگه، فاقد امکان برقرار ارتباط به اون حالتی که در حال حاضر بشریت داره، بودیم؟! در اون صورت ما در بهترین حالت یه تعداد کلونی جداافتاده از هم بودیم که امکان رشد و توسعه رو نداشتیم. به گینه نو نگاه کنید، تعداد زیادی قوم با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف وجود دارند که همواره با هم در نزاع همیشگی‌اند. این عدم ارتباط باعث شده نتونند یه ملت واحد باشند و در شرایط بحرانی سیاسی و محیطی همواره در معرض خطر باشند. یه بار دیگه فکر کنیم که چه اتفاقی می‌افته وقتی یه ویروس ناشناخته مثل همین روزای ما به جان ساکنان دنیا بیفته، وقتی مردم از هم جدا باشند. در این حالت هیچ امکان امدادرسانی وجود نداره و همه دیر یا زود اسیر بحران می‌شن. حالا اگه یه خاطر خارجی،‌ مثل دولت استعماری و استثماری باشه هم همین شرایط صادقه.

همه چیزایی که بالاتر گفتن در اهمیت زبانه و نقشی که در برقرار ارتباط داره. ما با زبان مشترک بود که تونستیم دنیایی رو بسازیم که علی رغم همه پس‌رفت‌ها، قبل از شروع جنگ کلی تمهیدات زبانی رو لازم داشته باشه. ما با زبان بود که تونستیم مفاهیمی مثل حقوق بشر، مبارزه با فاشیسم، مبارزه با نژادپرستی و خیلی چیزای دیگه رو به دست بیاریم. مهم نیست این زبان مشترک چی باشه، مهم اینه که همیشه بتونیم در گفتگو رو باز نگه داریم. باید بتونیم و راه دیگه‌ای برای بقا جز این نیست.

راستش بخوایم یا نخوایم این روزا بخوایم در مورد هر چیزی صحبت کنیم، اول یا آخرش به کرونا می‌رسیم. این روزا ما دچار یه بحران واقعی شدیم، همه ما تحت تاثیر اتفاقی قرار گرفتیم که ما رو از همدیگه جدا کرده. ابتدایی‌ترین ارتباطات نزدیک از ما گرفته شده و بیان احساسات بدنی تقریبا ناممکن شده. مادران و پدران با یه ترس فرزندشان رو بغل می‌گیرند و دوست‌ها دیگه حتی شهامت دست دادن هم ندارند. در این شرایط ما فقط یه ابزار ارتباطی داریم و اون زبانه. ما محکومیم به استفاده بهتر از زبان برای ساخت دنیایی که باهاش بتونیم شرایط بهتری رو برای خودمان و اطرافیانمان بسازیم. ما باید بتونیم از این ابزار توانمند برای ایجاد احساسات بهتر استفاده کنیم. ما محکومیم به بقا، محکومیم به زیستن و برای زیست بهتر محکومیم به استفاده بهتر از زبان و بهره گرفتن از اون برای تعالی بشر.